دقت کنید زیباسازی به سمت بزک نرود
بهنام کامرانی ابتدا وارد دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز شد اما به دلیل علاقه فراوان به نقاشی، از رشته پزشکی انصراف داد و شروع به تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران کرد. او سپس فوقلیسانس نقاشی را از دانشگاه هنر دریافت و دکترای خود را در رشته پژوهش هنر با پایاننامهای درباره نقاشیهای مینیاتور در کتابهای طب سنتی به پایان رساند. او در حال حاضر عضو پیوسته انجمن نقاشان، عضو هیات علمی دانشگاه هنر و عضو شورای نویسندگان فصلنامه هنر فردا است. او بیش از ١١نمایشگاه انفرادی و بیش از٧٠ نمایشگاه گروهی در ایران، فرانسه، ایتالیا، آلمان، اسپانیا، ژاپن، چین، ارمنستان، ترکیه، سوریه، اردن، آمریکا، سوییس، آلمان و یونان برگزار کرده است. او نویسنده کتاب کارگاه نقاشی، کتابهای درسی آموزشوپرورش و مقالات و نقدهای متعدد در کتابها، بروشورها و نشریات هنر فردا، فصلنامه هنر، حرفه هنرمند، بخارا، تندیس، مجسمه و طاووس است. او در حال حاضر در تهران زندگی و به کار و تحقیق و تدریس مشغول است. او برنده جایزه برتر از اولین بینیال بینالمللی طراحی- موزه هنرهای معاصر تهران و دیپلم افتخار از ترینال پاریس- فرانسه است. دکتر بهنام کامرانی نقاش است اما نقاشی که هم تدریس میکند، هم پژوهشگر هنر است و نقد و تحلیل هنری مینویسد و هم مطالعاتش را به روز میکند تا بتواند درباره هنر روز دنیا هر جا که وقتش بود، سخن بگوید. تسلطش به هنر روز است که باعث شد برای گفتوگو درباره تأثیر و نقش هنرمند در خلق و توسعه هنر شهری به سراغش برویم. او اطرافش را خوب میبیند و تحلیلگر خوبی است. تهران را هم به خوبی میشناسد. آنقدر خوب که بگوید در این شهر پرتراکم خلق و جادهی اثر هنری که بر اغتشاشات شهر اضافه نکند و شهر را آرام کند، کاری بس دشوار است.
شما به ما چه تعریفی از هنر شهری میدهید و فکر میکنید تا چه میزان این تعریف در تهران اجرایی شده است؟
هنر شهری را درواقع شکل مکانی ارایهاش است که متمایزش میکند. مثلا همین مسأله باعث میشود اثری که در شهر نصب میشود، از اثری که در گالری به نمایش در میآید و احتمالا بعد از خرید هم به خانهای میرود، متمایز شود. هنر شهری طبیعتا در شهر پیاده و اجرا میشود اما باید گفت با وجود گستردگی مکانهای شهری که به گستردگی شاخههای این هنر اضافه میکند، شاخههای هنر شهری در ایران محدود است و بیشتر هم تجربی است تا علمی. در هنر شهری وجود اسپانسر خیلی مهم است. حالا چه این اسپانسر بخش خصوصی باشد، چه شهرداری. و مهم این است، تعاریف اینها از هنر شهری تا چه حد گسترده است. مثلا این روزها هنر حاشیه شهرها اصلا یک نوع هنر شهری جدیدی را به وجود آورده است. یا هنر گرافیتی را میتوان به شکل کنترل شده در شهر پیاده کرد؛ هنر چیدمان و نورپردازی و خیلی شاخههای دیگر. با همه اینها میشود انرژی خلاقهای را به شهر تزریق کرد. درواقع هنر شهری هم مبلمان شهری را میتواند تغییر دهد و هم فضای شهری را . حالا در کشور ما خیلی اسپانسر بخش خصوصی تعریف نشده است، چون هر چه در شهر اتفاق میافتد، متعلق به شهرداری است اما واقعیت این است که بخش خصوصی هم اماکنی را در اختیار دارد مثل محوطهها، پشتبام که میشود فضای سبز که نوعی هنر شهری است را آنجا اجرا کرد. اما در شرکتهای خصوصی این امر در نظر گرفته نمیشود. در کشورهایی که قانون ایجاد فضای سبز در جلوی خانهها اجباری است، شما میبینید که بسیاری مبادرت به ایجاد نوعی هنر شهری در این فضاها میکنند. قوانین خاصی هم آنجاها اجرا میشود که شهر به هرج و مرج نیفتد. میخواهم بگویم وقتی هنر شهری معنا پیدا میکند که ابتدا آن شهر به خودی خود هویتی هم داشته باشد. ما هنرمندانی داریم که هنر مفهومی کار میکنند و هنرمندانی که هنری در تعامل با عموم. گاهی هنرمندی هنر زیست محیطی کار میکند یا هنری که در ارتباط با آموزش به کودکان یا سالمندان و حتی نابینایان و … باشد. گاهی هم هنرمند فارغ از این تعامل هنری شهری را خلق میکند. گاهی فقط جنبه زیباییشناسی را درنظر میگیرد یا جنبه شناختی را. گاهی هنرمند تنها فضاسازی میکند و گاه شهروند را هم در آن اثرش میبیند. امروزه هنر شهری از تعاریف محدودش خارج شده است. همانطور که گفتم حتی در کشوری مثل برزیل یا در کشورهای آمریکایجنوبی هنر حاشیه شهر گسترش پیدا کرده است. حتی هنر رسمی و داخل گالریها هم گاه از این هنر تأثیر میگیرند. آنها لهجههای تازهای در هنر دارند و اکثر آنها را اقشار محروم جامعه خلق میکنند. کسانی که حتی آموزشی هم ندیدهاند. مثلا میآیند و از دورریختنیها اثری خلق میکنند. حالا با این تفاسیر شما ببینید هنر شهری چقدر تعریف گستردهای پیدا کرده است.
شما معتقدید شاخههای متنوع هنر شهری در تهران گسترش پیدا نکرده اما به هر حال در این سالها هنرمندان زیادی در این عرصه وارد گود شدهاند.
ما الان چون این شاخهها را گسترده ندیدهایم، نمیتوانیم توقع داشته باشیم هنرمندان زیادی در این عرصه ظهور کنند. مثلا شما ببینید گرافیتی خب یک نوع هنر اعتراضی است. در شهری مثل نیویورک ممکن است در شکل افراطی باعث اغتشاش منظر شهری و تخریب مبلمان شهری شود اما خیلی از نهادها آنجا فضا در اختیار هنرمندان قرار میدهند و به بهترینها پول و سفارش کار میدهند تا این هنر هم، وجود داشته باشد و هم کنترل شده باشد.
حالا بهترین شاخه هنر شهری که با وجود تراکم این شهر میتواند موثر واقع شود کدام شاخههاست؟ مثلا ما به مجسمههای بیشتری نیاز داریم یا نقاشیهای دیواری یا…؟
به نظرم شهر تهران در حال حاضر آنقدر متراکم است که امکان بروز هنر شهری به شکل گسترده را ندارد چون در این شکل هنر شهری به تراکم و اغتشاش بصری اضافه میکند. شاید با نور و لیزر این روزها بیشتر بتوان محیط شهر را آرام کرد که کمابیش این اتفاق هم در شهر میافتد. باید هنرمندان شهری کاری کنند که زندگی در شهر تحملپذیرتر شود اما شاید در شهرستانها امکان بروز هنر شهری بیشتر فراهم باشد و هنرمندان میتوانند در آنجاها شروع به تجربه کنند و درنهایت پایتخت هم از آن تجربهها بهرهمند شود. میتوان هنر، موقت شهری را بیشتر در شهر پیاده کرد و همانطور که گفتم به شرط آرامسازی شهر. باید از هنرمندان خلاق دعوت کرد و اجازه داد با متریال آزاد کار کنند تا بتوانند نیروی هنر تجسمی را در شهر تزریق کنند.
به نظر میرسد یکی از تفاوتهایی که میان هنر شهری با هنر تجسمی در همه شاخههای دیگر باشد، این است که در هنر شهری علاوه بر حضور هنرمند لازم است تخصصهای دیگری مثل شهرسازی یا معماری هم به کمک هنرمند بیاید یا در کنار او قرار بگیرد.
وقتی یک پروژه عظیم شهری طراحی و اجرا میشود، حرف شما صادق است اما خلاقترین هنرهای شهری نیازی به یک گروه برای خلق ندارد. مثلا هنرمندی که با میل بافتنی میلههای پیاده راه یا تابلوهای راهنمایی و رانندگی را جلوهای دیگر میبخشد، درواقع هنرش هنر فردی است یا هنرمندی که روی نقاطی از خیابان نقاشیهای کوچکی میکشد که باید با تعمق آن را پیدا کنید یا هنرمندی که تنها با چسب و کاغذ و مصالح سادهای از این دست یک چشمانداز را تغییر میدهد، کارش انفرادی است اما بله اگر قرار باشد پروژهای در یک پارک اجرا شود با کلی مجسمه و سازههای دیگر آن وقت نیاز به این است که تخصصهای دیگر مثل شهرسازی و معماری هم وارد شود.
من معتقدم زیرساختهای شهری مثل تهران غلط است و شهر بیرویه رشد کرده و البته این نظر من تنها نیست. شهرسازی و فضاهای شهری در برخی جاها غلط است. در این فضا هنر شهری کار چندانی از دستش بر نمیآید جز اینکه در مکانهایی از شهر که طراحی درست است، این هنرها اجرا شود و در بقیه جاها به آرامسازی شهر بپردازد و درواقع محیط را تحملپذیر کند.
کلا هنرمندی که در بخش هنر شهری فعال است باید چه چیزهایی را به جز هنرش بداند؟
هر هنرمندی نیاز دارد تا یک فهم تصویری و فضایی توأمان نسبت به کاری که در شهر میکند، داشته باشد. شما گاهی در شهر مجسمهای میبینید که به خودی خود زیباست اما در جای مناسبی نصب نشده و این به گمانم باید هوشمندی مجسمهساز را داشته باشد که جانمایی مناسبی هم برای کارش داشته باشد. اگر هم جانمایی دست هنرمند نیست باید مدیران شهری، کارشناسان خبرهای در این زمینه داشته باشند. باید اجازه تعریف فضا و فهم فضا به هنرمند داده شود تا بتواند تاثیرگذار باشد. ما میادین بزرگ در شهر نداریم و حتی در پارکهایی که در شهر وجود دارد و زیباسازی در حال آوردن هنر شهری به آنجاهاست، مانند تپههای عباسآباد باید گفت باز هم نیاز است که با دقت کار هنری روی آنها صورت بگیرد.
بهطور کلی نقش هنرمند را در خلق آثار هنری توسعه هنر در شهر چگونه میبینید؟
بدون هنر نمیتوان زندگی کرد و یکی از کاربردهای اصلی هنر استفاده در فضای عمومی و شهری بودن آن است. اگر از هنر در فضای شهری بجا استفاده شود، بسیار خوب است اما مدیرانی که روی فضای هنری شهر و طراحی و مبلمان شهری کار میکنند باید بیندیشند تا از هنر در هر زمینهای استفاده نکنند. هنر ابزار خوبی برای فضای شهری است اما باید تأثیر بصری خوبی داشته باشد، حال این تأثیر میتواند در جهت منافع تبلیغاتی، اجتماعی یا حتی سیاسی باشد ضمن اینکه باید دید وسیعی هم در این حوزه داشته باشند. هنرمندان هم باید دقت کنند که زیباسازی به سمت بزک نرود که این نوع زیباسازی گاهی شلوغی و تراکم شهر تهران را تشدید میکند. زیبایی شهری به مسائل شهرسازی، فضای سبز، مبلمان شهری و زیباسازی برمیگردد که باید با یکدیگر هماهنگ باشند. طراحی یک شهر و مسائل مربوط به شهرسازی، ارتباط تنگاتنگی با مسأله زیباسازی پیدا میکند و اگر آنها زیرساختهای غلطی داشته باشند، زیباسازی نمیتواند موثر باشد اما در همه حال هنرمند میتواند زیرک باشد و طرحهای زیرکانهای به نسبت محیط آماده کند.